هی خانوووم ، تنهااااام بزا ...من ازدواج کردم...

کلبـــــــــه تنهـــــــــــــــــایی!!!

(درانتهای نگاهت کلبه ای برای خویش خواهم ساخت تا مبادا در لحظات تنهایی ات با خود بگویی از دل برود هر آنکه از دیده برفت.)(هر گونه کپی برداری فقط با ذکر منبع مجاز می باشد.)

هی خانوووم ، تنهااااام بزا ...من ازدواج کردم...


 

مرد نصفه شب در حالی که مست بوده میاد خونه و دستش می خوره به کوزه ی سفالی گرون قیمتی که زنش خیلی دوستش داشته، میوفته زمین و میشکنه مرد هم همونجا خوابش می بره...

 

زن اون رو می کشه کنار و همه چیو تمیز می کنه...

صبح که مرد از خواب بیدار میشه انتظار داشت که زنش جر و بحث و شروع کنه و این کارو تا شب ادامه بده ...

 

مرد در حالی که دعا می کرد که این اتفاق نیوفته میره اشپزخونه تا یه چیزی بخوره ...

که متوجه یه نامه روی در یخچال می شه که زنش براش نوشته...

 

زن : عشق من صبحانه ی مورد علاقت روی میز آمادست ...

من صبح زود باید بیدار می شدم تا برم برای ناهار مورد علاقت خرید کنم...

زود بر می گردم پیشت عشق من

دوست دارم خیلی زیاد....

 

مرد که خیلی تعجب کرده بود

میره پیشه پسرش و ازش می پرسه که دیشب چه اتفاقی افتاده بود؟

 

پسرش می گه : دیشب وقتی مامان تو رو برد تو تخت خواب که بخوابی و شروع کرد به اینکه لباس و کفشت رو در بیاره تو در حالی که خیلی مست بودی بهش گفتی ...

 

هی خانوووم ، تنهااااام بزار ، بهم دست نزن...

من ازدواج کردم...

Click here to enlarge


نظرات شما عزیزان:

hegameh
ساعت19:01---19 شهريور 1391
سلام

وبلاگ کاملی دارید ممنون میشم درباره وب من نظر بدید وراهنماییم کنید


هانیه
ساعت23:38---18 شهريور 1391


share-banner
ساعت15:18---18 شهريور 1391
بنر خود را به صورت رایگان ثبت کنید!!!!

ساعت10:19---18 شهريور 1391
سلام....................

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 17 شهريور 1391برچسب:عشق پاک,مرد مست,داستان عشق,داستان کوتاه,ازدواج,سن ازدواج,دخترونه,جواهرات,, ] [ 18:18 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]

[ ]