داستان کوتاه عزرائیل تاکسی سوار!
راننده تا این و می شنوه ترمز می زنه و از ترس فرار می کنه…
نظرات شما عزیزان:
دست گلشون درد نکنه: O
[ دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:داستان کوتاه عزرائیل تاکسی سوار!, ] [ 22:57 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]
[
کلبـــــــــه تنهـــــــــــــــــایی!!!(درانتهای نگاهت کلبه ای برای خویش خواهم ساخت تا مبادا در لحظات تنهایی ات با خود بگویی از دل برود هر آنکه از دیده برفت.)(هر گونه کپی برداری فقط با ذکر منبع مجاز می باشد.) |
داستان کوتاه عزرائیل تاکسی سوار!
داستان کوتاه عزرائیل تاکسی سوار! راننده تا این و می شنوه ترمز می زنه و از ترس فرار می کنه… نظرات شما عزیزان:
به به
دست گلشون درد نکنه: O
من این داستانو شنیده بودم ولی انگار یه جاشو جا انداختی !
[ دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:داستان کوتاه عزرائیل تاکسی سوار!, ] [ 22:57 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ] [ |
|