گفتگوهای کودکانه با خدا

کلبـــــــــه تنهـــــــــــــــــایی!!!

(درانتهای نگاهت کلبه ای برای خویش خواهم ساخت تا مبادا در لحظات تنهایی ات با خود بگویی از دل برود هر آنکه از دیده برفت.)(هر گونه کپی برداری فقط با ذکر منبع مجاز می باشد.)

گفتگوهای کودکانه با خدا

گفتگوهای کودکانه با خدا

  

خدای عزيز!

به جای اينکه بگذاری مردم بميرند و مجبور باشی آدمای جديد بيافرينی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمی کنی؟

امی

 

خدای عزيز!

شايد هابيل و قابيل اگر هر کدام يک اتاق جداگانه داشتند همديگر را نمی کشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده .

لاری

 

 

خدای عزيز!

اگر يکشنبه، مرا توی کليسا تماشا کنی، کفشهای جديدم رو بهت نشون ميدم.

ميگی

 


خدای عزيز!

شرط می بندم خيلی برايت سخت است که همه آدمهای روی زمين رو دوست داشته باشی. فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولی من هرگز نمی توانم همچين کاری کنم.

نان

 


خدای عزيز! 

در مدرسه به ما گفته اند که تو چکار می کنی، اگر تو بری تعطيلات، چه کسی کارهايت را انجام می دهد؟

جين

 


خدای عزيز! 

آيا تو واقعاً نامرئی هستی يا اين فقط يک کلک است؟

لوسی

 

خدای عزيز!

اين حقيقت داره اگر بابام از همان حرفهای زشتی را که توی بازی بولينگ میزند، تو خانه هم استفاده کند، به بهشت نمی رود؟

آنيتا

 

 

خدای عزيز! 

آيا تو واقعاً می خواستی زرافه اينطوری باشه يا اينکه اين يک اتفاق بود؟

نورما

 

  

خدای عزيز! 

چه کسی دور کشورها خط می کشد؟

جان

 

  

خدای عزيز! 

من به عروسی رفتم و آنها توی کليسا همديگر را بوسيدند. اين از نظر تو اشکالی نداره؟

نيل

 

  

خدای عزيز! 

آيا تو واقعاً منظورت اين بوده که من نسبت به ديگران همانطور رفتار کنم که آنها نسبت به تو رفتار می کنند؟ ; اگر اين طور باشد، من بايد حساب برادرم را برسم.

دارلا

 

 

خدای عزيز! 

بخاطر برادر کوچولويم از تو متشکرم، اما چيزی که من به خاطرش دعا کرده بودم، يک توله سگ بود.

جويس

 

 

خدای عزيز! 

وقتی تمام تعطيلات باران باريد، پدرم خيلی عصبانی شد. او چيزهايی درباره ات گفت که از آدمها انتظار نمی رود بگويند. به هر حال، اميدوارم به او صدمه ای نزنی.

دوست تو (اما نمی خواهم اسمم رو بگم)

 

  

خدای عزيز! 

لطفاً برام يه اسب کوچولو بفرست. من قبلاً هيچ چيز از تو نخواسته بودم. میتوانی درباره اش پرس و جو کنی.

بروس

 

  

خدای عزيز! 

برادر من يک موش صحرايی است. تو بايد به اون دم هم می دادی ها!ها!

دنی

 

  

خدای عزيز! 

من می خواهم وقتی بزرگ شدم، درست مثل بابام باشم. اما نه با اين همه مو در تمام بدنش.

تام

 

  

خدای عزيز!

فکر می کنم منگنه يکی از بهترين اختراعاتت باشد.

روث

 

  

خدای عزيز! 

من هميشه در فکر تو هستم حتی وقتی که دعا نمی کنم.

اليوت

 

  

خدای عزيز! 

از همۀ کسانی که برای تو کار می کنند، من نوح و داود را بيشتر دوست دارم.

راب

 

  

خدای عزيز!

برادرم يه چيزايی دربارۀ به دنيا آمدن بچه ها گفت، اما اونها درست به نظر نمی رسند. مگر نه؟

مارشا

 

  

خدای عزيز!

من دوست دارم شبيه آن مردی که در انجيل بود، 900 سال زندگی کنم.

با عشق کريس

 

  

خدای عزيز! 

ما خوانده ايم که توماس اديسون نور را اختراع کرد. اما توی کلاسهای دينی يکشنبه ها به ما گفتند تو اين کار رو کردی. بنابراين شرط می بندم او فکر تو را دزديده.

با احترام دونا

 

  

خدای عزيز!

آدمهای بد به نوح خنديدن و بهش گفتند: تو احمقی چون روی زمين خشک کشتی میسازي ; اما اون زرنگ بود. چون تو رو فراموش نکرد. من هم اگر جای اون بودم همين کارو میکردم.

ادی

 

  

خدای عزيز! 

لازم نيست نگران من باشی. من هميشه دو طرف خيابان را نگاه می کنم.

دين

 

  

خدای عزيز!

فکر نمی کنم هيچ کس می توانست خدايی بهتر از تو باشد. میخوام اينو بدونی که اين حرفو بخاطر اينکه الان تو خدايی، نمیزنم.

چارلز

 

 

خدای عزيز!

هيچ فکر نمی کردم نارنجی و بنفش به هم بيان. تا وقتی که غروب خورشيدی رو که روز سه شنبه ساخته بودی، ديدم، معرکه بود.

اجي

 

علت این که این گفتگو رو در اینجا می بینید ....:

خوب چی میشه گفت؟؟

هم طنزه

هم روانشناسی

هم درس زندگی

و هم خیلی چیزهای دیگه

بستگی داره از کدوم زاویه بهش نگاه کنین


[ چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:گفتگوهای کودکانه با خدا, ] [ 7:19 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]

[ ]